ارسطوارسطو، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

جيك جيك مستون مامان يدونست

منو ببخش

پسرم سلام . خيلي از دستت شاكيم ... ديشب خيلي اذيت كردي . من بهت گفته بودم اعصاب ندارم . ديشب خونه آقاجون بوديم و مهمان هم زياد اونجا بود . منم كه خسته ، عادت دارم زود بخوابم و تو هم گريه و بي تابي مي كردي . البته خودتم خوابت ميومد . موقع خوابت كه ميشه مثل عمه سميه بد اخلاق ميشي . البته در خيلي موارد به عمه سميه بردي . اين يه مورد از اونا بود ... خلاصه من ديشب با هزار روز و زحمت خوابوندمت ... واي همچين مواقعي ياد دائي امين ميافتم كه شش ماه به تنهايي داداش دنيل و بزرگ كرد . واي برادر جان من فدات بشم . باور كن مامان سخته بخواي با شما كلنجار بري . گريه مي كني نمي دونم چي ميگي بدتر اعصابم ميريزه بهم . بعضي وقتا هم سر...
27 ارديبهشت 1390

منو ببخش

پسرم سلام . خيلي از دستت شاكيم ... ديشب خيلي اذيت كردي . من بهت گفته بودم اعصاب ندارم . ديشب خونه آقاجون بوديم و مهمان هم زياد اونجا بود . منم كه خسته ، عادت دارم زود بخوابم و تو هم گريه و بي تابي مي كردي . البته خودتم خوابت ميومد . موقع خوابت كه ميشه مثل عمه سميه بد اخلاق ميشي . البته در خيلي موارد به عمه سميه بردي . اين يه مورد از اونا بود ... خلاصه من ديشب با هزار روز و زحمت خوابوندمت ... واي همچين مواقعي ياد دائي امين ميافتم كه شش ماه به تنهايي داداش دنيل و بزرگ كرد . واي برادر جان من فدات بشم . باور كن مامان سخته بخواي با شما كلنجار بري . گريه مي كني نمي دونم چي ميگي بدتر اعصابم ميريزه بهم . بعضي وقتا هم...
27 ارديبهشت 1390

كلمات زيباي كودكانه

واي چه روز خوبي بود . پنجشنبه رفتيم پيش داداش گمبول ( آروين ) . پسرم تو خيلي با داداشي بازي كردي و چون اسباب بازيهاش برات تازگي داشت خيلي لذت بردي . البته آروين هم خيلي شلوغ بازي درآورد . خوب عادت داره به دل نگير . عكسهاي قشنگي هم ازتون گرفتم . تو خودتو واسه خاله غزال لوس مي كردي و اون روز خاله اي شده بود مامانت و منو فراموش كردي چون مدام پشت سر اون گريه مي كردي . شانس ندارم از مادر شدن !!! روز جمعه هم كه من و تو و بابا تنها بوديم . عمه ها و مامان جون رفته بودن ولايت خوش گذروني . امروز بود كه واقعاً مادر بودم . تو پشت سرم گريه مي كردي و مدام دنبالم بودي . با هم كلي بازي كرديم و ... اين روزا كلمه اي كه خ...
24 ارديبهشت 1390

كلمات زيباي كودكانه

واي چه روز خوبي بود . پنجشنبه رفتيم پيش داداش گمبول ( آروين ) . پسرم تو خيلي با داداشي بازي كردي و چون اسباب بازيهاش برات تازگي داشت خيلي لذت بردي . البته آروين هم خيلي شلوغ بازي درآورد . خوب عادت داره به دل نگير . عكسهاي قشنگي هم ازتون گرفتم . تو خودتو واسه خاله غزال لوس مي كردي و اون روز خاله اي شده بود مامانت و منو فراموش كردي چون مدام پشت سر اون گريه مي كردي . شانس ندارم از مادر شدن !!! روز جمعه هم كه من و تو و بابا تنها بوديم . عمه ها و مامان جون رفته بودن ولايت خوش گذروني . امروز بود كه واقعاً مادر بودم . تو پشت سرم گريه مي كردي و مدام دنبالم بودي . با هم كلي بازي كرديم و ... اين روزا كلمه اي ...
24 ارديبهشت 1390